حیاط خلوت



دوران دبیرستان هم یه همکلاسی داشتیم که اونم یه دوست پسری داشت در حد عاشق و معشوق بودن باهم.
حالا اون موقع ها جونشون واسه هم در میرفت. دختر خانوم سر قضیه ایشون ناز کمربند پدر هم دیده بود حتی. بهرحال نهایتا باهم ازدواج کرده بودند. یکی دو نفر از دوستان و تنی چند از معلمان رو هم دعوت کرده بود به عروسیش.
امروز با یکی از دوستان دوران دبیرستان صحبت که میکردم گفتش بچه دار شدن. خیلی براش خوشحال شدم بعد قضیه دوستیشون پیش کشیده شد که چجوری بودن و چی شدن:
قضیه گوشی موبایلی که آقا پسر براش خریده بود و از ترس پدرش تو خونه خاموش می کرد و تو مدرسه روشن میکرد.اون موقع ها مثه الان نبود که بچه 7ساله تبلت و لپتاپ و اینا ببره مدرسه. اون موقع ها کلا گوشی موباید جز وسایل لوکس بود و هرکسی تو جیبش نداشت.چه رسد دختر بچه دبیرستانی بیاره مدرسه. تو کلاس حین تدریس معلم چجوری زیر نمیکت باهم حرف می زدند و. کلا دختره هم سر نترسی داشت!‍!

دوستم تعریف میکرد که؛شنیده ها حاکی از این است موقع رقص عروس دوماد اشک میریخته تو جشن عروسی! ولی خیلی براشون خوشحالم. خیلی :)

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود فایل پی دی اف کتاب حامیان قدیر مازندران پاکدل 21548715 حاشیه ای بر اصل شعبانی خدمات ساختمانی آبگینه poket دانلود جديدترين موزيکهاي ايران یادداشت های یک دختر ترشیده